جدول جو
جدول جو

معنی غنیمت گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

غنیمت گرفتن
(دَ دَ)
غنیمت یافتن. گرفتن اموال دشمنان. غنم. غنم. غنم. غنمان. غنیمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
ز هر جای چندان غنیمت گرفت
که لشکر همی ماند اندر شگفت.
فردوسی.
، غنیمت شمردن. غنیمت دانستن:
بیا ساقی از ناله پیمانه گیر
چمن را غنیمت چو میخانه گیر.
ملاطغرا (از آنندراج).
- به غنیمت گرفتن، غنیمت شمردن. غنیمت دانستن: سخن وزیر به غنیمت گیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685)
لغت نامه دهخدا
غنیمت گرفتن
پروه گرفتن به دست آوردن رایگانی گرفتن اموال دشمنان غنیمت یافتن، غنیمت شمردن غنیمت دانستن، یا به غنیمت چیزی را. غنیمت شمردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرامت گرفتن
تصویر غرامت گرفتن
دریافت کردن تاوان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دَ)
غنیمت گرفتن. به غنیمت رسیدن. غنم. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی تهذیب عادل). تخبﱡس. (منتهی الارب). رجوع به غنیمت و غنیمه شود:
غنیمت که از لشکرش یافتی
بدان بندگی تیز بشتافتی.
فردوسی.
غلامان... بسیاری بکشتند و بسیار غنیمت یافتند از هر چیزی. (تاریخ بیهقی). بسیاری غوری کشته شد و غنیمت بسیار یافتند. (تاریخ بیهقی). همه شب لشکر منصور به غارت مشغول بودند و غنیمت یافتند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ)
شکست خوردن. هزیمت شدن و گریختن:
گرفتند آن شاه را در میان
هزیمت گرفتند ایرانیان.
فردوسی.
چو دیوان بدیدند کردار اوی
هزیمت گرفتند ازکار اوی.
فردوسی.
هزیمت گرفت آن سپاه بزرگ
من از پس خروشان چو شیر سترگ.
فردوسی.
صبر هزیمت گرفت کز صف مژگان او
غمزه کمان درکشید فتنه کمین برگشاد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غنیمت یافتن
تصویر غنیمت یافتن
غنیمت گرفتن به غنیمت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار